تحقيقات حاجي احد در مورد شبيه خواني وعزاداري از عالمان منطقه قسمت (1)
گونده ليگ سوزلر آذر بايجان اوغلوندان
امیدوارم بادرج واقعیتها،انعكاس مشکلات عمومی مردم وکارگران مخابرات مراکز روستایی (قشر ستمديده اين سرزمين)وبا ياري ومساعدت شما عزيزان به وظيفه شرعي وديني خودعمل كرده وصداي مظلوميت انسانهاي فراموش شده را به گوش مسئولين برسانم.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وطن سسي و آدرس watansasy.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 138
بازدید کل : 61826
تعداد مطالب : 785
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

https://telegram.me/joinchat/CTykzQhYDnD7TJj00YtduQ

آمار مطالب

کل مطالب : 785
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 138
بازدید سال : 15816
بازدید کلی : 61826
تحقيقات حاجي احد در مورد شبيه خواني وعزاداري از عالمان منطقه قسمت (1)

سال 1384 بنده به همراه يكي از دوستان جهت تحقيق در مورد فلسفه عزاداري وشبيه خواني به علما وكساني كه در امور مربوطه نقش داشتند مراجعت نموديم.حقير به عنوان فيلمبردار ويكي از دوستان گزارشگر به اتفاق هم در يكي از روستاهاي ارشق  بنام (نورو كندي)حضور  اقاي پهلوان كه چندين شتر داشت ،رسيديم .دوستم از وي پرسيد :اقاي پهلوان اين شتر ها را براي چه نگه ميداريد؟جواب داد علاوه بر سود مادي ،ا هنگام عاشورا واربعين حسيني ،از تمام نقاط كشور براي اجراي مراسم مذهبي شترهاي منو ميبرند وپس از اتمام تعزيه دوباره بر ميگردانند .او ميگفت پارسال هنگام اجراي مراسم يكي از شترهايم مرده بود واهالي پولش را اورده بودند كه قبول نكردم .دوستم پرسيد ايا تا به حال به فكر فروش اين حيوانات افتاده اي؟اقاي پهلوان با صداي بلند شروع به گريستن كرد .بنده كه پشت دوربين بودم دوربينم را خاموش كرده كنار وي نشسته ،علت گريه اش راپرسيدم .گفتند :چون ساكن مشگين شهرم وهميشه در رفت وامد واز طرفي هزينه ي نگهداري گران شده  چندي پيش به فكر فروش همه شترهايم افتادم با خريدار معامله كرديم كه فردابياين وهمه حيواناتمو ببرند.شب در خواب ديدم خانمي به خوابم امده وبه من گفت شتر هايت را فروختي ؟ گفتم بله گفت :پس  به عزادان حسين(ع) چه جوابي خواهي داد؟ از خواب بيدار شدم ابي به سر وصورتم زدم دوباره خوابم گرفت باز هم همون خواب را ديدم .بيدار شده وتوبه كردم از فروش شترها منصرف شدم تا زنده ام نگهبان ونگهدار شتر ها به خاطر تعزيه ي امام حسينم خواهم بود.



تعداد بازدید از این مطلب: 574
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود